دلم تنگ شده
دلم گرفته
از همه چیز
هیچ چی خوب نیست . من خوب نیستم .
چرا همیشه توی جواب دیگران باید بگم خوبم .
چرا نباید حرف دلمو بزنم .
خانم مشاور تنها کسیه که من باهاش حرف می زنم .
من دیوانه شدم ؟!
از همه بریدم . دیگه هیچ ارتباطی با آدما ندارم .
شوهرم بیچاره نمی دونه من ، دلم می خواد تنها باشم ؛ وقتایی که با همیم اون به خواستش می رسه ، اما من ...
من می خوام باهاش حرف بزنم ، ولی چون حرفام ناراحتش می کنه ، مجبورم نگم .
اون یه اسفندیه حساسه و هر چی که هنوز بهش نگفتی زود به خودش می گیره و بهش بر می خوره . و می خواد از خودش دفاع کنه .
فکرمی کنه من قدرشو نمی دونم .
اون آدم خیلی خوبیه ، برام خیلی کارا انجام داده ، هرکی دیگه بود با زبون چرب و نرمش شوهررو خام خودش می کرد .
ولی من ابراز احساسات بلد نیستم .
برای تعریف و تمجید کردن ازش نمی دونم چه چیزی باید بگم . مطمئنم اگه می تونستم خوب و به جا حرف بزنم زندگیم خیلی بهتر از این بود .
|