سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگز نمی شود که دلم شاد شود (دوشنبه 87/5/14 ساعت 12:33 صبح)

دلم تنگ شده

دلم گرفته

از همه چیز

هیچ چی خوب نیست . من خوب نیستم .

چرا همیشه توی جواب دیگران باید بگم خوبم .

چرا نباید حرف دلمو بزنم .

خانم مشاور تنها کسیه که من باهاش حرف می زنم .

من دیوانه شدم ؟!

از همه بریدم . دیگه هیچ ارتباطی با آدما ندارم .

شوهرم بیچاره نمی دونه من ، دلم می خواد تنها باشم ؛ وقتایی که با همیم اون به خواستش می رسه ، اما من ...

من می خوام باهاش حرف بزنم ، ولی چون حرفام ناراحتش می کنه  ، مجبورم نگم .

اون یه اسفندیه حساسه و هر چی که هنوز بهش نگفتی زود به خودش می گیره و بهش بر می خوره . و می خواد از خودش دفاع کنه .

فکرمی کنه من قدرشو نمی دونم .

اون آدم خیلی خوبیه ، برام خیلی کارا انجام داده ، هرکی دیگه بود با زبون چرب و نرمش شوهررو خام خودش می کرد .

ولی من ابراز احساسات بلد نیستم .

برای تعریف و تمجید کردن ازش نمی دونم چه چیزی باید بگم . مطمئنم اگه می تونستم خوب و به جا حرف بزنم زندگیم خیلی بهتر از این بود .

 





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 3 بازدید
    بازدید دیروز: 6
    کل بازدیدها: 17858 بازدید
  • درباره من

  • مغزیات
    من روحم
    من موجم من آب دریام که در تلاطمه نفسم اسیرم . من بادم که به هر سو می وزرد . من ،من نیستم . انسان نیستم ...
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  •