امروزم جزو بدترین روزا بود
هیچ آدمی به من توجه نداره
حتی شما اینترنتیا
من به دنبال آسایش می گردم
اگر بی کار بمانم مجبور با ذهن آشفته خود درگیر باشم
وقت خوابم نشده که برای فرار از فکرها بخواب روم
حتی نمی توانم کتاب بخوانم چون اینجا آدمها رفت و آمد می کنند و صدایشان کم نیست و مزاحمتشان زیاد است و نمی گذارند من آسوده به رفتارهای مورد علاقه ام برسم
مثلا دوست دارم به شکم دراز بکشم و تا هر وقت چشمانم سنگین نشده کتاب بخوانم و بعد همانطوری بخوابم .
گفتم بیایم اینجا بنویسم شاید سبک شوم.
چون اگر مدت زیادی بگذرد و من به هر نحوی خود را خالی از حرف های هر روزم نکرده باشم سنگین و آماده انفجار سر هر موضوع کوچکی می شوم .
|